تا همین چند روز پیش، تنها آشنایی من با سری Front Mission تجربهای کوتاه با بازی Front Mission Evolved بود که نه معیار درستی برای آشنایی با این سری به حساب میآید و نه ایجاد کننده چارچوب بندی ذهنی مناسبی برای انتظاراتی که باید از بررسی بازی Left Alive داشت، حتی اگر از کیفیت نه چندان قابل توجه FME چشمپوشی کنیم. Left Alive به عنوان یک نسخه فرعی از سری Front Mission معرفی شد و برای افرادی مثل من که آشنایی کمی با این مجموعه داشتند، ویدئوهای تبلیغاتی آن بیش از هر چیزی یادآور سری Metal Gear بود و حضور «یوجی شینکاوا» به عنوان طراح هنری اصلی این پروژه باعث شده بود تا این ارتباط با مجموعه MG حداقل در ذهن ما، محکمتر هم باشد. Left Alive چند روزیست که به بازار عرضه شده و حالا وقت مناسبی برای قضاوت میزان موفقیت آن برای زنده کردن نام Front Mission است، پس با بررسی این عنوان همراه باشید.
بازی Left Alive داستان Left Alive در دنیایی خیالی و در آیندهای نسبتاً دور اتفاق میافتد اما فضای کلی آن یادآور حال و هوای دوران جنگ سرد است. در دنیای بازی ابرقدرتهای جهانی برای پرهیز از ناپایدار شدن نظم بازارها و از هم پاشیدگی اقتصاد جهانی، به جای جنگ و تقابل مستقیم با یکدیگر به استفاده از کشورهای کوچکتر و ایجاد جنگهای نیابتی برای تحت فشار قرار دادن یکدیگر روی آوردند. ماجراجویی ما در این اثر هم از لحظات آغازین یکی از همین جنگهای نیابتی شروع میشود. شهر Novo Slava مدتهاست که محل مناقشه «جمهوری گارمونیا» و «جمهوری روتنیا» بوده و گارمونیاییهای که از موقعیت برزخی این مناقشه خسته شدند دست به یک یورش برقآسا به «نوو اسلاوا» میزنند و مردم این شهر ناخواسته وسط بازی خونبار و بی دلیل این دو قدرت گرفتار میشوند.
رابط گیمرها با این فضای جنگ و آشوب، 3 شخصیت کاملاً متفاوت هستند. «میخائیل» سرباز تازهکار ارتش روتنیاست که در واقع به قصد تفریح با Wanzerها (تانکهای دوپای دنیای بازی) به ارتش پیوسته بود اما ناگهان خودش را وسط جنگی میبیند که فراتر از همه تصوراتیست که از زندگی یک خلبان «ونزر» در سر پرورانده بود. «اُلگا» مأمور پلیس شهر نوو اسلاواست که برای پیدا کردن سرنخی از ناپدید شدن شهروندان مختلف و خصوصا دختران خردسال به یکی از محلههای پرت حومه شهر رجوع کرده و ناگهان با یورش ارتش گارمونیا رو به رو میشود. «لئونید» در میان هرج و مرج ناشی از شروع جنگ از بازداشت فرار کرده و به دنبال پاک کردن نام خودش از جرمیست که به آن متهم شده و حالا برای رسیدن به این هدف باید از میان بمبارانها و گشتهای ارتش عبور کند. در میانه راه این سه نفر با شخصیتهای دیگری هم رو به رو میشوند که هر کدام از آنها به دنبال راهی برای جان به در بردن از این مهلکه هستند و البته شخصیتهای دیگری که بر سر راه پیشرفت شما و قهرمانان داستان قرار میگیرند.
کلیت داستان چیز خیلی خاص و بدیعی نیست و حادثه اصلی آن هم به طور کاملاً واضحی یادآور بحران کریمه است که همین چند سال پیش رابطه کشور روسیه با جهان غرب را تیره و تار کرد، با این تفاوت که در سناریوی بازی این بحران تبدیل به یک جنگ تمام عیار میشود. شخصیتهای اصلی و سرنخهایی که سرنوشت آنها را به یکدیگر و به دیگر شخصیتهای حاضر در این مناطق جنگزده متصل میکند، به نسبت بقیه بخشها خوب از آب درآمده و داستان بازی میتواند یکی از معدود دلایلی باشد که گیمر را پای آن نگه دارد. شخصیتپردازی قهرمانان داستان چندان عمیق و تأثیرگذار نیست و انتخابهایی که با آنها رو به رو میشوند با وجود اینکه در لحظه به نظر حساس میآیند اما با به پایان رساندن مراحل متوجه میشویم که تفاوت قابل توجهی در روند داستان ایجاد نمیکنند. در مجموع داستان در مقایسه با دیگر بخشهایی که در ادامه بررسی میکنیم از کیفیت بهتری برخوردار است اما در عنوانی که تقریباً هیچ نقطه روشنی ندارد، بهترین بودن کار چندان بزرگی نیست.
درباره این سایت